عشق کوچولوی ما

ورود به هفته 32 ای جاننننننننم

1393/6/11 10:31
نویسنده : مامانی
260 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام دخمل ناز خودممممممم...خوبی تپلیه من؟ فدات بشم که اینقدر تکون میخوری و تو شکمم همش قر میدی خوشگلمممممم..روزای خوبی رو همراه با خستگی سپری میکنیم ولی همین که بهت فکر میکنم همه خستگیام و  دردام یادم میره و تنهااااااااا حس زیبای دیدنت و در آغوش کشیدنت غرق لذتم میکنه. چقدر مادر بودن حس عجیبیهههههه هنوز نیومدی تو بغلم ولی پر از حسسسس مادرانگی امممممممم...قربون قدو بالات برم که همه زندگی منو بابایی شدییییییییی.

بگم که دو هفته دیگه به امید خدا بیشتر نمیایم سرکار و ماه اخر رو باهم تو خونه حسااااااابی استراحت میکنیم و آماده میشیم واسه اومدنت دختر قشنگم. میدونم خیلی دختر قوی و خوبی بودی و اصلاااا مامانی رو اذیت نکردی و همراه مامانی اومدی سرکار. معلومه از الان خانمیییییییی هستی واسه خودت عشق نازنینم.

تو این مدت اتفاقای خوب زیاد افتاده که به موقعش میگم. اولیش اینکه سرویس تخت و کمدت رو یکشنبه (93/6/2) آوردن و چقدررررررر ناز شده اتاقتتتتتت. دائم میرم تو اتاقت و نگاهش میکنم و از تصور اینکه یه دختر نازو ملوس توش خوابیده سرمست میشمممممم...اتاقت رو که کامل چیدیم عکساش رو میذارم حتما عسل خودم.

دوشنبه هم رفتیم دکتر و خدارو شکر همه چی خوب بود و خانم دکتر که سونو میکرد ازش خواستم اگه میشه تصویر نازتو واسم رو سی دی بریزه که قبول کرد و یه فیلم 10 ثانیه ای شد که بعدا اومدیم خونه بابایی 100 بار نگاش کرد. ای جونممممممممم که قلبت مثل گنجیشک میزد و دلم میخواست همونجا واسه ضربان قلبت پر پر بشمممم. صورت ماهت رو هم دیدم که خیلی واضح تر بود و تپلی بودی از نظر من

این روزا هم به امید خدا به سلامتی بگذره خیالمون راحت میشه و میای بغلمون عروسکم..به امید اون روز عشق کوچولویییییییی مامان و بابااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)