یه احساس فوق العادههههههههههه

واااااااااااااای سلام عزیز دل منننننننن فدای اون دست و پاهای نازت بشم که اینقدر تکونشون میدی ملوسکممممممم...امروز 23 هفته و 4روزت شده خوشگل خودم و با هم بعد از چند روز استراحت برگشتیم سرکار. پشت سیستمم نشسته بودم که یهوووووو دیدم عشق کوچولوی دوست داشتنیم داره تکون میخوره اونم چه تکونیییییییییییی ضربه های خیلی شدید و محکمممم و برخلاف همیشه بالای ناففففففف...سرمو که به سمت شکمم برگردوندم دیدم ای جونممممممممممممممم شکمم داره تکون میخوره طوری که از روی مانتو هم کاملاااااا معلوم بود و با هر ضربه دخمل قشنگم شکمم میپره بالاااااااااا...نمیدونی چه حالی شدم مامانیییییییی کلی قربونت صدقت رفتم دختر یکی یه دونه نازممممممممم...قربونت برم که زندگی ما شدی عروسکم. نمیدونی بابایی از دوری 3روزه منو تو چقدر بیتاب شده بود و وقتی اومد پیشمون چقدر قربون صدقه دوتامون رفت

دختر مهربون و دردونه من، ازت میخوام با اون دل پاک و معصومت واسه همه منتظرا دعا کنییییییییی و از خدای مهربون بخوای که یه نی نی ناز بذاره تو دل همه کسایی که میخوان این حس بی نظیر رو تجربه کنن.. میدونم که خدا به دعای شما فرشته های کوچولو گوش میکنه و زود دعاتون برآورده میشه. آمیننننننننننننننننننننننننننن

خوب همونطور که گفتم این مدت خونه مامان بابای مامانی بودیم و حسااااااابی خوردیمو خوابیدیم. خبر خوب هم اینکه مامان بابای مامانی دارن وسایلشونو جمع میکنن و به امید خدا تا یکی دو هفته دیگه میان کرج واسه زندگی و دیگه به هم نزدیک میشیم و میتونیم کلی پیششون باشیممممممم هورااااااااااااااااااااااااا

ووووووووووووو یه خرید خیلییییییییی خوب و دلچسببببببب که اولین خرید مهم سیسمونی گل دخترم به حساب میاددددد... اول بگم که مامانی خیلیییییییی تحقیق کرده بود واسه خرید سرویس کالسکه و برند مک لارن رو انتخاب کرده بود. واسه همین مامان بابای مامانیییییییییی لطف کردن و مثل همیشه گفتن هر چییییییی دوست داری انتخاب کن و رفتیم و کالسکه عصایی مک لارن و کریر نانیا و کیف نوزاد خریدیم. عکسشو بعدا میذارم تو وبلاگت دختر نازمممممم...همش به لحظه ای فکر میکردم که دختر خوشگل و تپلی خودم توی کریره و من محو تماشاششششششششش...فدات بشم مبارکت باشه عزیز دلمممممممممم. به امید خدا مرداد ماه بعد از اینکه مامان اینا جابجا شدن میریم واسه خرید سرویس تخت و لباس و وسایل دیگه....

دوستتتتتتتت دارم عاشششششششقتم عشق کوچولوووووووووووو...دیشب با بابایی که حرف میزدیم همش میگفتیم که تو ثمره یه عشقققققققققققق خیلیییییییییی بزرگگگگگگگ و افسانه ایییییییی هستییییی...بوووووووووووووووووووووس واسه تک تک سلولهات جون جونککککککک