عشق کوچولوی ما

ورود به هفته 32 ای جاننننننننم

سلام سلام دخمل ناز خودممممممم...خوبی تپلیه من؟ فدات بشم که اینقدر تکون میخوری و تو شکمم همش قر میدی خوشگلمممممم..روزای خوبی رو همراه با خستگی سپری میکنیم ولی همین که بهت فکر میکنم همه خستگیام و  دردام یادم میره و تنهااااااااا حس زیبای دیدنت و در آغوش کشیدنت غرق لذتم میکنه. چقدر مادر بودن حس عجیبیهههههه هنوز نیومدی تو بغلم ولی پر از حسسسس مادرانگی امممممممم...قربون قدو بالات برم که همه زندگی منو بابایی شدییییییییی. بگم که دو هفته دیگه به امید خدا بیشتر نمیایم سرکار و ماه اخر رو باهم تو خونه حسااااااابی استراحت میکنیم و آماده میشیم واسه اومدنت دختر قشنگم. میدونم خیلی دختر قوی و خوبی بودی و اصلاااا مامانی رو اذیت نکردی و همراه مامانی او...
11 شهريور 1393

عشق کوچولووارد هفته 30 میشه هوراااااااااا

سلام سلام دختر ناز مننننننن..خوبی خوشگل مامان؟ قربون دست و پاهای کوچولوت برم که دائم تکونشون میدی و قند تو دل مامانی آب میکنی ملوسکمممممممم...نمیدونی وقتی هفته ها رو به پایان میرسونیم چقدر خوشحال میشم و دائم روزها و هفته های باقیمونده رو میشمارم تا تو قشنگم به سلامتی بیای بغلمون...نمیدونی از تصور حضورت تو خونه و دیدن روی ماهت چه برقی تو چشمای منو بابایی میاد.. میدونم هر چی که بزرگتر میشی دوست داری مامانی بیشتر استراحت کنه ولی خوب باید 4 هفته دیگه با مامانی بیای سرکار دختر زرنگ و قویه خودم...اگه خدا بخواد از اول مهر دیگه خونه ایم و حساااااااابی به خودمون میرسیم. باید قول بدی دختر محکمی باشی و به موقع بیای بغلمون نازگلکممممممم...الان...
29 مرداد 1393

منو عشق کوچولو برگشتیمممممممممم بعد 3 هفته تعطیلییییییی

سلااااااااااام سلاااااااااام میدونم بی معرفت بودمو وبلاگ دخملی رو به موقع آپ نکردم...آخه منو دخمل نازم 3 هفته تعطیلات تابستونی داشتیم که حساااااابی استراحت کردیمو خوش گذروندیم... تو این مدت خیلی کارا کردیم اول از همه اینکه عزیز دلممممممممم اتاقتو کاغذ دیواری کردیممممم نمیدونی چقدر خوشگل شده عروسکم. منو بابایی هر روز میریم تو اتاقت و کلی قربون صدقت میریم که کی میشه بیای و اتاقتو ببینی. خدا کنه از اتاقت خوشت بیاد خوشگل خودم. روزی که رفتیم واسه انتخاب کاغذ دیواری اتاقت 5امین سالگرد ازدواج منو بابایی بود...سالگرد یکی شدنمون رو با عشق کوچولومون جشن گرفتیم و امسال اولین سالگرد 3نفره ما بود هورااااااااااااا...به امید خدا سال بعد دیگه ت...
26 مرداد 1393

یه احساس فوق العادههههههههههه

واااااااااااااای سلام عزیز دل منننننننن فدای اون دست و پاهای نازت بشم که اینقدر تکونشون میدی ملوسکممممممم...امروز 23 هفته و 4روزت شده خوشگل خودم و با هم بعد از چند روز استراحت برگشتیم سرکار. پشت سیستمم نشسته بودم که یهوووووو دیدم عشق کوچولوی دوست داشتنیم داره تکون میخوره اونم چه تکونیییییییییییی ضربه های خیلی شدید و محکمممم و برخلاف همیشه بالای ناففففففف...سرمو که به سمت شکمم برگردوندم دیدم ای جونممممممممممممممم شکمم داره تکون میخوره طوری که از روی مانتو هم کاملاااااا معلوم بود و با هر ضربه دخمل قشنگم شکمم میپره بالاااااااااا...نمیدونی چه حالی شدم مامانیییییییی کلی قربونت صدقت رفتم دختر یکی یه دونه نازممممممممم...قربونت برم که زندگی ما شدی ع...
21 تير 1393

اینم لباسای دختر خوشگل ما

عروسک نازم امروز 22 هفته و 5روزت شده فدات بشمممممم..ای جوووووووونم که هر روز داری بزرگتر و خوشگلتر میشی قربون قدو بالات برم. دیگه حسابی شیطون شدی و ضربه هاتم بیشتر و محکمتر شده وروجکه خودم..هر تکونی که میخوری انگار دنیا رو به من و بابایی دادن. واقعا که بیصبرانه منتظریم بیای بغلمون ملوسک عزیزم. حسابی هم شکمو شدی و حتی با بوی غذاها هم تکون میخوری و میفهمم منتظری مامانی بخوردششششش عشق تپلی خودم این هفته 3 روز مرخصی استعلاجی از خانوم دکتر گرفتم تا بتونم یکم با دخمل قشنگم استراحت کنم و حسابی سرحال بشیم. واسه اولین بار میخوایم بابائی رو چند روزی تنها بذاریم و بریم خونه مامان مامانی و یکم بخور و بخواب داشته باشیم. به امید خدا مامان بابای ...
15 تير 1393

پایان ماهه 5 ام هوراااااااااااااااااا

سلام سلام دختر گلم خوشگل خودم عزیز دلم خوبی خانمه دوست داشتنی من؟؟؟؟؟؟ فدات بشه مامان که اینقدرررررررر ماهییییییییی و اذیتم نمیکنی. قربونت برم که من همش اذیتت میکنم اخه مامانییییییی..میدونم که شرایط مامانی رو درک میکنی و واسه همین اینقدر ناز و خوبییییییییی... دخترمممممممممم بالاخره ماه 5 هم تموم شد به سلامتی هوراااااااااااااااااااااااااااااا...به امید خدا وارد ماه 6 شدیمئ و امیدوارم ماههای باقیمونده هم به سلامتی سپری کنیم تا تو یکی یه دونه نازمون بیای بغلمونننننن...   و اما ببینیم عشق کوچولو تو این هفته چه تغییراتی میکنی و چه شکلی شده؟؟   "هفته 22 بارداری" اكنون كودك درون رحم شما مثل یك نوزاد ولی كمی كو...
7 تير 1393

تکون خوردنای عشق کوچولووووووووو

سلام سلام عزیز دل مامان..خوبی دختر پر جنب و جوش من؟؟ فدات بشمممممممممم الهی که حسابییییییی حرکت میکنی و ضربه میزنی کوچولوی نازم..وای نمیدونی چه حس خوب و خاصیه وقتی شکمم با ضربه های تو تکون میخوره. نمیتونم این حس زیبا رو توصیف کنم. قربون دخمل شیمکوم برم من که هر وقت مامانی چیزی میخوره حرکتاش بیشتر میشه و حسابی ذوق میکنه معلومه از الان که تپلی میخواد بشه فداش بشممممم..1 شنبه شب (20 هفته و 5روز) دراز کشیده بودم و دستم رو شکمم بود و تکون خوردنای تو رو با دستمم احساس میکردم...بابایی که دید داری ضربه میزنه دختر خوشگلش دستشو گذاشت رو شکم مامانی و عشق نازمون شروع کرد به ضربه زدننننننن یهو دیدم بابایی هم کاملااااااا ضربه هاتو احساس میکنه و ...
3 تير 1393

ورود به هفته 21 هوراااااااااااااااااا

سلااااااااام دخمل خوشگل ماماننننننننن..خوبی عزیز دلم؟ خیلی خوشحالم که به سلامتی هفته 20 رو هم پشت سر گذاشتیم و به وسط راه رسیدیم...قربونت برم که واسه دیدن و بغل کردن و بوئیدنت بیتابمممممم دختر قشنگ و ملوسم از وقتی اومدی تو زندگیمون همه دنیای منو بابایی شدی...تصور کردنت از خود بیخودمون میکنه و دائم حرفت تو خونه هست و همش میگیم ایشالا سال دیگه 3تایی اینکارو میکنیم و یه دخمل ناز و تپلی پیشمونه. فدای تک تک سلولات بشم که اینقدر ناز و معصومی...هیجان دیدن دختری که از وجود منو بابایی هست و عشق خالصانه ما رو تجلی میکنه یه لحظه هم ارومم نمیذاره. ملوسک خوشگل مامان هر روز داره حضورشو با ضربه های کودکانه اش اعلام میکنه. قربون اون دست ...
27 خرداد 1393

اولین حرکات دخمل نازمون

مامان فدات بشه عشق خوشگلم. چند روزی بود که چیزی مثل نوک زدن جوجه تو دلم حس میکردم و از تصور اینکه تو عزیز دلم داری حرکت میکنی از خوشحالی از خود بیخود میشدم تا اینکه 5 شنبه شب (18 هفته و 2روز) که با بابایی بیرون بودیم یه آهنگ شاد گوش میکردیمو من صداشو زیاد کردم یهو احساس کردم یه قسمت از شکمم به اندازه یه سکه تکون خورد و خیلیییییییی واضح بود. نمیدونی چقدررررررررر خوشحال بودم از اینکه اولین بار کاملا حس کردم خودتیییییییییی...دو سه باری این ضربه ادامه داشت و منو بابایی فقط قربون صدقت میرفتیمممممم. ای خدااااااااا این لحظه ناب رو قسمت همه منتظرا بکننننننننن  دخمل عروسک خودم از اون شب روزی دو سه بار حرکتتو کامل احساس میکنم و هر روز ک...
18 خرداد 1393