عشق کوچولوی ما

سونوی nt و اولین دیدار بابایی و عشق کوچولو

1393/2/8 9:33
نویسنده : مامانی
145 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااام خوشگل منننننننن...فدات بشم که روز به روز داری بزرگتر میشی و این حس منو بابایی رو غرق شادی میکنهههههههههه

 

خلاصه روز دیدار فرا رسیییییییییید و شنبه 93/2/6 ساعت 5.30 عصر با بابایی رفتیم سونوگرافی زعیم. وای نمیدونی دل تو دلمون نبود واسه دیدن تو عزیز دلموننننننننن...خلاصه حدود ساعت 7اینا بود که بهم گفتن یه چیز شیرین با چند لیوان آب بخورمو برم داخل..منم یکم شکلات و خرما خوردمو با بابایی رفتیم واسه دیدن جیگر طلا..بابایی که از نیم ساعت قبل آماده بود که به محض وارد شدن فیلم بگیره ازت. آقای دکتر خیلی خوب و خوش برخورد بود و هیچ مشکلی با فیلم گرفتن بابایی نداشت. بالاخره رو تخت دراز کشیدم و ای جووووووووووووووووووونم فرشته کوچولومو دیدم بابایی که سر از پا نمیشناخت. فدات بشم که خواب بودی و سرت پایین بود و پاهات بالا...اینقدر نازززززززززز بود موقعیتت. آقای دکتر شروع کرد به بررسی اندامهای بدنت و صدای قلب کوچولوتو برامون گذاشتتتتتتتتتتت..الهی که مامانی قربونت بره نمیتونم بگم چه حس شیرینی بود شنیدن صدای قلب نازت..منو بابایی اشک میریختیم از خوشحالی و بابت حضور تو هدیه وصف ناشدنی هزار بار شکر میکردیم..بابایی از آقای دکتر خواست که اگه ممکنه دوباره صدای قبلتو بذاره و دکتر مهربون هم دوباره گذاشتن دلم نمیخواست اون لحظه ها تموم بشه...همه چشمم به مانتیور بود و فقط با دقت نگاهت میکردم..دکتر گفت نی نی خوابه بهتره بری بیرون یه چیزی بخوری یکمم قدم بزنی دوباره بیای تا بچرخه..منو بابایی هم اومدیم بیرون و بابایی رفت واسم بستنی گرفت و خوردمو دوباره رفتم داخل...این بار بیدار بودی و چرخیده بودی خوشگل نازممممممممم...

 

دکتر گفت خوب اینم استخون بینی کوچولووووووووو...بعدشم دست و پا و چشم و ایناتو بهمون نشون داد و منو بابایی هم چشم از مانیتور بر نمیداشتیم...بابایی که با شوخی میگفت آقای دکتر چشماش مثل مامانش عسلیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فدایییییییییییی اون چشای خوشگل و نازت بشمممممممممم الهییییییی

دکتر هی به شکمم ضربه میزد تا نی نی قشنگم بچرخه و نیمرخ بشه برای اندازه گرفتن مایع پشت گردنش که همون nt گفته میشه اما مگه نی نی ما نیمرخ میشد. فداش بشم که اینقدر ناز دارههههههه...دوباره مجبور شدیم بریم بیرون تا نی نی بچرخه. بابایی رفت کلیییییییی گشت و واسم باقلوا خرید تا حسااااااااابی شیرین باشه و غلط بزنی توووووووووپ...منم تا دو سه تاشو خوردم صدام کردن برای بار سوم!!! این دفعه رفتیم داخل و خدارو شکر باقلواها کار خودشو کرده بود و خوشگلکم افتخار داده بود و نیمرخ شده بود.

 

دکتر آخرین آیتم رو هم اندازه گرفت و خدارو شکر همه چی خوب بود. بعدش هم رفتیم آزمایشگاه و مامانی خون داد که جوابش هفته آینده آماده میشه عسلم..

 

وووووووووو امااااااااااااااااا یه خبررررررررررررررر مهمممممممممممممممم این کههههههههههههههههه:

 

دکتر گفت به احتمال زیاد نی نی دخملههههههههههههههههههههه....هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 

 

منو بابایی همیشه آرزو داشتیم که دختر دار بشیمممممممم هر چند که از زمانی که تو عشق کوچولو اومدی تو دل مامانی از ته دل میگفتیم که فرقی نمیکنه پسر باشی یا دختر هر چی باشییییییییییییی عشقمونییییییییییییی و فقط خود خود خودتووووووووو میخوایم سالم و سرحال...ولی حالا که آقای دکتر گفت دختره این نازنازکمممممممممممم دیگه از فکرم نمیاد بیرون...توکل به خدا ببینیم واقعا دختری خوشگل منننننننننننننننن...سونوی غربالگری بعدی هفته 18 باید برم که اون موقع قطعی مشخص میشه..خدایا مواظب نی نی نازمون باششششششششششششش که تموم زندگی ما شده...زندگی سه نفره عشقولانموننننننننننننننن 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

sama
8 اردیبهشت 93 14:18
خاله جون قربونش بره ، زودی واسش اسم انتخاب کن میخوام باهاش رابطه احساسی بر قرار کنم
مامانی
پاسخ
مرسی خاله مهربونننننن چشم اسمشم ایشالا کم کم انتخاب میکنیم..ما منتظریم خودت این روزا رو تجربه کنی عزیزممممممم...ایشالا قسمت خودت بشه گلمممممم